از زمزمه دلتنگیم:
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم
آوار پریشانی ست، رو سوی چه بگریزیم
هنگامه ی حیرانی ست، خود را به که بسپاریم
....
سرود مردی که تنها به راه می رود:
1
در برابر هر حماسه من ایستاده بودم.
و مردی که اکنون با دیوارهای اتاقش آوار ِ آخرین را انتظار می کشد
از پنجره ی کوتاه کلبه به سپیداری خشک نظر می دوزد؛
به سپیدار ِ خشکی که مرغی سیاه بر آن آشیان کرده است.
....
تنهـــــا:
اکنون مرا به قربانگاه می برند
گوش کنید ای شمایان
در منظری که به تماشا نشسته اید
و در شماره
حماقت های تان از گناهان نکرده ی من افزون تر است!
با شما هرگز مرا
....