من خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت
گیج و مبهوت بین بودن و نبودن
عشق آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد
حالا دستام مونده و تنهایی من
ای دریغ از من
که بی خود مثل تو گم شدم
گمشدم تو ظلمت تن
ای دریغ از تو
که مثل عکس عشق
هنوزم داد می زنی تو آینه من
وای گریه مون هیچ خنده مون هیچ
باخته و برنده مون هیچ
تنها آغوش تو مونده غیر از اون هیچ
ای ای مثل من تک و تنها
دستمو بگیر که عمر رفت
همه چی تویی زمین و آسمون هیچ
در تو می بینم همه بود و نبود
بیا پر کن من رو ای خورشید دل سرد
بی تو میمیرم مثل قلب چراغ
نور تو بودی کی منو از تو جدا کرد.
این ترانه را با صدای ابی شنیده ایم!
Bu adam benim babam
Sekiz köşe kasketiyle
Omuzunda sakosuyla, hey
این مرد پدر من است
با کلاه کاسکت هشت گوشش
با ساکی که بر دوش می کشد
Cebinde yok parası
Bafradır cigarası
Yüreğindedir yarası
Altı çocuk buyutmüş
Bir işçi maaşıyla
Bu adam benim babam, hey
پولی در جیب ندارد
سیگار پیچیدنی (ارزان قیمت) دود می کند
زخمش بر دلش است
شش فرزند بزرگ کرده
با یک حقوق کارمندی
این مرد پدر من است
Ağlama benim babam
Ağlama naçar babam
Kara gün geçer babam, hey
Bir kapıyı kapayan
Gene açar babam
Ağlama benim babam, hey
گریه نکن پدر من
گریه نکن پدر ناچارم
روزگار سیاه هم می گذرد
کسی که دری را بسته است
باز هم می گشایدش
گریه نکن پدر من
Ağlama mazlum babam
Ağlama naçar babam
Kara gün geçer babam, hey
Bir kapıyı kapayan
Gene açar babam
Allah büyük babam, hey
گریه نکن پدر ستم دیده ام
گریه نکن پدر ناچارم
روزگار سیاه هم می گذرد
کسی که دری را بسته است
باز هم می گشایدش
خداوند بزرگ است پدر من
Bu adam benim babam
Derdi dağlardan büyük
Çaresiz beli bükük, hey
این مرد پدر من است
دردش از کوه ها هم بزرگ تر است
بی چاره و کمر خمیده
Bir gün olsun gülmemiş
Rahat nedir bilmemiş
Gözyaşını silmemiş
Bir lokma ekmek için
Kimseye eğilmemiş
Bu adam benim babam, hey
برای خاطر یک روز هم که شده نخندیده
هیچ نمی داند راحتی چیست
اشک چشمش را هیچ پاک نکرده است
برای خاطر یک لقمه ی نان
در برابر کسی خم نشده است
این مرد پدر من است
Ağlama arslan babam
Derd etme naçar babam
Kara gün geçer babam, hey
Bir kapıyı kapayan
Gene açar babam
Allah büyüktür babam, hey
گریه نکن پدر شیر من
ناراحت نباش پدر ناچارم
روزگار سیاه هم می گذرد
کسی که دری را بسته است
باز هم می گشایدش
خداوند بزرگ است پدر من
Derd etme naçar babam
Aldırma naçar babam
Kara gün geçer babam, hey
Bir kapıyı kapayan
Gene açar babam
Aldırma benim babam, hey
ناراحت نباش پدر ناچارم
بی خیال، پدر ناچارم
روزگار سیاه هم می گذرد
کسی که دری را بسته است
باز هم می گشایدش
بی خیال، پدر من
Benim babam mert adamdı
Mangal gibi yüreği
Yufka gibi kalbi vardı
Hayatım boyunca onu özendim
!Fedakardı
Bir dikili ağacı olmadı belki
Ama kendisi, onuruyla yaşayan koskoca bir çınardı
Üstümdeki kol kanat
Sırtımı yasladığım dağ gibidi
Ben babamın oğluyum
.Tepeden tırnağa Anadoluyum
پدر من جوانمرد است
قلبی چون کوره دارد( پر از گرما)
دلش چون پرتقال (نرم و شیرین)
در تمام طول زندگی او را نظاره کردم
فداکار است!
شاید یک درخت هم در باغش ندارد
اما خودش، چناری سالخورده است که با افتخار زندگی می کند
شاخ و برگی است که بر رویم سایه گسترده
هم چون کوهی است که به او تکیه داده ام
من فرزند پدرم هستم
از سر تا به ناخن اهل آناتولی هستم.
Fatih. Kıssaparmak
زیر این گنبد نیلی زیر این چرخ کبود
توی یک صحرای دور یه برج پیر و کهنه بود
یه روزی زیر هجوم وحشی بارون و باد
از افق کبوتری تا برج کهنه پر گشود
برج تنها سرپناه خستگی شد
مهربونیش مرهم شکستگی شد
اما این حادثه ی برج و کبوتر
قصه ی فاجعه ی دلبستگی شد
اول قصه مونو تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
باد و بارون که تموم شد اون پرنده پر کشید
التماس و اشتیاقو ته چشم برج ندید
عمر بارون عمر خوشبختی برج کهنه بود
بعد از اون حتی تو خوابم اون پرنده رو ندید
ای پرنده ی من ای مسافر من
من همون پوسیده ی تنها نشینم
هجرت تو هر چی بود معراج تو بود
ولی من اسیر مرداب زمینم
آخر قصه مونو تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی
راز پروازو فقط تو می دونی تو می دونستی
من نمی تونم برم تو می تونی تو می تونستی.
این ترانه را با صدای ابی شنیده ایم!